بیش از 2300 سال پیش، آن زمان که شاگردِ خرافاتیِ ارسطو، ایرانِ هخامنشی را به زانو درآورد و سلطه یونانیان بر سرزمین پارس را رقم زد، این «اسپاسِت»، حاکم دلیر کرمان بود که تا میتوانست موی دماغ اسکندر شد و اگرچه همچون آریوبرزن، نامش در الواحِ تاریخ، برجسته نگردید، اما او نیز جانش را بر سر این رشادت گذاشت ,...
سینا خسروی:
بیش از 2300 سال پیش، آن زمان که شاگردِ خرافاتیِ ارسطو، ایرانِ هخامنشی را به زانو درآورد و سلطه یونانیان بر سرزمین پارس را رقم زد، این «اسپاسِت»، حاکم دلیر کرمان بود که تا میتوانست موی دماغ اسکندر شد و اگرچه همچون آریوبرزن، نامش در الواحِ تاریخ، برجسته نگردید، اما او نیز جانش را بر سر این رشادت گذاشت و پس از سقوط کرمان به دستور اسکندر اعدام شد و این نخستین حضور یک حاکم دلیر در کرمان، در لابهلای صفحات تاریخ مکتوب این سرزمین به شمار می رود. هر چند در ادبیاتِ فاخرِ فردوسی می خوانیم که قرنها قبل از حمله شاهِ مقدونی، کیخسرو، پادشاه اسطوره ایِ ایران، حکومت کرمان را به «رستمِ زال» بخشیده بود و باز در همان شاهنامه می بینیم که در واپسین روزهای حکومت اشکانیان، «هفتواد» نامی حاکم بم بود و به مدد کِرمِ اژدها مانندش! کرمان را فتح کرد و در نهایت خودش و کرم عظیم الجثه اش، به دست اردشیر بابکان کشته شدند. از افسانه که بگذریم، پسر اردشیر بابکان که نُسَخ تاریخی اورا هم «اردشیر» نامیدهاند، والی دیگر کرمان در حدود 1800 سال قبل بود که قلعه اردشیر را از یادگارهای دورانش می دانند.
بعد از اسلام و در زمان عباسیان، نام علی بن عیسی را در سیاهه حاکمان کرمان میبینیم که جز سیاهی نکرد و غارت و ویرانی، در کارنامه اش موج میزند و اینگونه بیتدبیریها تا زمان حکومت نوادگان سلجوق، ادامه داشت. درست هزارسال قبل که ترکان سلجوقی، زمام ایران را به دست گرفتند، «مِلِک قاوُرد» برادر آلب ارسلان حکومت کرمان را بر عهده گرفت و نهتنها خودش 32 سال با اقتدار حاکم کرمان بود که نوادگانش نیز تا 150 سال بعد، دارالحکومه این شهر را به غیر واننهادند. بسیاری، ملک قاوُرد را حاکمی عادل، مدبر و معمّر میخوانند که تجارت را بسیار رونق بخشید، صادرات خرما، زیره، نیشکر، غلات، پنبه، توتیا (سرمه)، ابریشم و ... را تسهیل نمود، به نام خودش سکه زد، پرچمی با نقش تیر و کمان برای کرمان برافراشت و البته توانست فتح عمّان را نیز به کارنامه درخشان اقتصادی و تجاری خود اضافه کند. راههای تجارت در زمان او امن شد و با احداثِ میل های متعدد در مسیرهای تجاری، از سردرگمی کاروانها جلوگیری به عمل آمد و در زمان او کرمان به آنچنان ثبات و امنیتی دست یافت که در مَثَل گرگ و میش در یک آبشخور در کنار هم آب می نوشیدند. از میان جانشینان قاوُرد که تعدادشان کم هم نبود، میتوان فرزندش «تورانشاهِ یکم» را یکی از حکام کمنظیر در تاریخ کرمان دانست که از لحاظ عمران، آبادی و عدل زبانزد تاریخِ این خطه است. مسجد ملک از مهمترین یادگاران بهجامانده از عهد این حاکم مقتدر است که برای نخستین بار در تاریخ اقتصاد ایران، کرمان را مبدل به باراندازی نمود برای صادرات مجدد و به قول فرنگیهای امروزین RE-EXPORT، که مال التجاره تاجران اهل عمان و کیش را به نقاط دیگر کشور و حتی ممالک دور و نزدیک صادر میکرد. آل قاوُرد سرانجام توسط یک غُزِ مال اندوز، به نام «ملک دینار» سرنگون شد و دیار کریمان به دست بخیلی افتاد که برای دستیابی به یک سکه بیشتر حتی حاضر به شکافتن پیشانی فرزندش هم بود. این دوران با قاووتِ غُزی اش معروف است که همان خاکستر داغی بود که به دستور ملک دینار بر حلق معترضین ریخته می شد.
در زمان استیلای مغول بر ایران، بانویی فرهیخته به نام «ترکان خاتون» حکومت بر کرمان را که نه، حکومت بر قلبهای کرمانیها را در دست گرفت و جز عمران و آبادی نکرد و قُبه سبز امروزین به عنوان نخستین دانشگاه جنوبشرق را در 750 سال پیش تاسیس نمود و اما ستاره تابناک دارالحکومه کرمان، نه ترکان خاتون که بدون شک «گنج علیخان» است که 430 سال پیش، از سوی شاه عباس صفوی به حکومت کرمان گماشته شد و تحولی تاریخی در این شهر پدید آورد وآثار و ابنیه اش تا به امروز، گل سرسبد دیدنیهای شهر کرمان محسوب می شود. گنجعلی خان در جدول ردهبندی حاکمان مهرورزِ کرمان، با اختلاف، ملک قاورد سلجوقی و ترکان خاتون قراختایی را پشت سر گذاشته و صدر این جدول را یک تنه و بی رقیب تسخیر نموده و مصداقی عینی از یک حکمرانی خوب را به منصه ظهور گذاشته است. 150 سال بعد از او در عهد نادری، «خاندانقلی بیک» اما تبدیل به حاکمی شد که بار سرنوشتی غم انگیز را به دوش کشید. او که نتواسته بود خودش را به دشت مغان برای تاجگذاری نادر برساند عاقبت در آتش کینه نادری سوخت و فربه بودنش بهانه ای شد تا به دستور شاهِ نیمه مجنونِ افشار، به گاوش ببندند و از سوراخ کوچک دیوار ردش کنند!! درست نیم قرن بعد، در حالی که تنها چهار سال از بزرگترین نسلکشی تاریخ کرمان می گذشت، فتحعلی شاه (جانشین خواجه تاجدار) به اشاره بزرگان و برای جبران خسارتها و خرابیهای کرمان، پسرعمویش «ابراهیمخان ظهیرالدوله» قاجار را به حکومت آنجا منصوب کرد. مدرسه ابراهیمخان، مجموعه ابراهیمخان و دروازه ارگ، از یادگاران دورانِ این قاجاریِ آبادگر است که پس از او هم عمران حداقل تا شش دهه ادامه یافت و مثلا فضلعلیخان بیگلربیگی باغ فتح آباد را به جا نهاد و سپس «وکیل الملکِ اسفندیاری»، با ساخت مجموعه وکیل، اهالی کرمان را به عمران و آبادانی بیشتر مهمان کرد. وکیل الملک دوم اما به دلیل قیام شالبافان استعفاء و جای خود را ابتدا به پدر زن و بعد به برادر زنش «ناصرالدوله فرمانفرما» (دایی محمد مصدق) داد و هم او بود که باغ زیبای شازده در ماهان را بنا نهاد.
در دوران پهلویها، هرمز احمدی بختیاری، مصطفیخان کاظمی، جهانشاهخان صمصام و مصطفی درخشش از جمله حاکمانی (استاندارانی) بودند که هرکدام صرفا خیابانی به نام خود باقی گذاشتند و بس ... و البته مظفر بقایی که اگرچه حاکم نبود اما یادگاری بس شگرف بجا گذاشت و بزرگترین جنگل دست کاشت ایران را در منطقه سنگلاخی شهر کرمان و در دامان شیوَشگان برپا نمود. بعد از انقلاب نیز استاندارانی متعدد آمدند و رفتند و در این بین تنها، «سیدحسین مرعشی» بود که نامش ماندگار شد. او زمانی که تنها نیمی از دهه سوم زندگی اش را گذرانده بود، در راس هرم تصمیمگیری دیار کریمان قرار گرفت و خشتهای توسعه این سرزمین را با ظرافتی مثال زدنی یک به یک بر هم گذاشت. بدون شک میتوان گفت که این پراگماتِ بیپروا، با تفکراتی نو و فراتر از زمان خود، فرهنگ توسعه را در کرمان نهادینه و نامش را نه بر دیوار یک خیابان، که بر ارکان اقتصادی این استان حک کرد. سیدحسین مرعشی را میتوان در زمره پنج حکمرانِ خوب تاریخ این دیار قرار داد و این رتبه وقتی اهمیت دوچندان مییابد که بدانیم در سیاهه اسامی حُکام کرمان، نام مقتدری همچون عبدالحسین تیمورتاش هم به چشم میخورد. آخرین نسخه جاری از حاکمان کرمان اما، علیرضا رزمحسینی است که با شعار توسعه آمد و قبل از شعارهای توسعهگرایانه اش، این لهجه غلیظ محله شهری اش بود که به دل بسیاری نشست. بی قرارِ توسعه بود و بیقرار شهرسازی و در این راستا تابلویِ روزشماری تا تولد شهر جدید، بر مهمترین میدان شهر، عَلَم نمود و به ناگاه شهر، قرارگاهِ بخش خصوصی شد. در گام نخستِ توسعه، شهر زیر و رو گردید تا کرمانِ نو، ققنوسی باشد سربرآورده از دلِ خاشاک! گام بعدی اما صعود به کوه بود و طرح اندازیِ تله کابین و ایجاد مهمانخانهای بر فراز بام کرمان، که قرار شد ثروتی عظیم بیافریند و همچون چاه نفتی بیپایان، در تسهیل توسعه بکوشد. پایههای قلعه ای جدید، این بار بر مکانی تازه جوانه زد و بر خلاف قلعههای دختر و اردشیر که صورتِ کوه را بر هم نزد، این بار حمله لودر و بلدوزر، سینه شیوَشگان را خراشید و نخستین جایگاه میتراییسم را دستخوشِ انفجار و تخریب قرار داد و البته هنوز تا فورانِ چاهِ نفت، مدید زمانی باقی بود. گام بعدی احیای یادگارِ بیگلربیگی بود که به همت همسرِ حاکم جدید، از دلِ مخروبههایِ پرت افتاده، باغ زیبای فتح آباد سر برآورد و تفرجگاه جدیدی در حاشیه شهر کرمان ایجاد نمود. شهر شش دروازه، پروژه بعدی در میدان مشتاق بود و به زعم برخی معماران، یک بدنه، با قوسهایی وا مانده میان سنت و مدرنیته، به دست داد و البته تابلوِ روزشمار، هنوز در مهمترین میدان شهر، سیرمعکوسش را طی میکرد.
تفکرات متفاوت اقتصادی این حاکم کرمانی با شعار سه ضلعیِ توسعه اش، به زعمِ برخی نقادان، میان جایگاه حاکمیتی او در پهناورترین استان کشور تا تنزل به جایگاهِ شهرداریِ مرکز این استان، فاصله چندانی برجای نگذاشت و شاید هم او به تعبیر گر وهی دیگر، در ظرف زمانش نگنجیده و آیندگانش به قضاوت خواهند نشست.
به هر تقدیر به نظر می رسد رزمحسینی، اگرچه آسمان رابطه اش را با بخشی از جامعه کرمانی غبارآلود ساخته و گاه در تنقید منتخبین مردم، انتخاب پیرمردها را مانع توسعه شهر کرمان معرفی کرده و گاه با تحسین برخی جریانات کمتر محبوب، خراشی بر دل حامیان اصلی دولتِ ناصبش ایجاد نموده، اما توانسته در لابه لای صفحات تاریخ این مرز و بوم نامی برای خود دست و پا کند. بدون شک آیندگان، مشتاقسازیهای متفاوتش، کوهخراشیهای دلسوزانهش، زیر و رو گذرهای متعددش، پلهای پایهدارش، پروژه صاروج پارسش و قطعا روزشمارِ از نفس افتاده اش! را از یاد نخواهند برد. نقش او و همسر وارسته اش را در احیای باغِ مَنسیِ فتحآباد به یادآورده و خواهند گفت که وقتی «رزمحسینی» حاکم کرمان بود، روزگار این دیار بر قراری دگر بود!